دکتر قاف، استاد عزیزمون می فرمودن آخونده داشت حرف می زد، گفت امام حسین رفت سمت اسبش، همه گریه کردن، گفت آقا چرا گریه می کنید از کچا که مرثیه س شاید این دفعه خواست بره گردش!
حالا برادرزاده ی من از بس صداش می کردیم و بعدش می گفتیم بوس بده، شرطی شده بود و تا می گفتیم شایلی، چشاشو مست می کرد لبا غنچه می اومد، حالا به اون می گفتم از کجا می دونی بوس می خوام شاید این دفعه خواست بره گردش
خوب من امروز یه شانس دارم، و اینکه به هوای رفتن به جایی زودتر از همیشه از باشگاه برگشتم و بعدش گفتن دیرتر می ریم حالا این وقت کوتاه رو می تونم اینجا و تو وبلاگ های شما باشم، خیلـــــی هم خوب
فقط بعضی موقع ها نگات می کنم، بقیه وقت ها تماشات می کنم،