-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 فروردین 1395 13:18
عمرم میاد؟ جونم میاد؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 اسفند 1394 00:09
نمی دونم کدوم حروف رو انتخاب کنم، نمی دونم کدوم کلمات رو کنار هم بچینم، تا بگم درد دارم، قلبم شکسته، از بی وفایی، قدرنشناسی.
-
خاک
دوشنبه 3 اسفند 1394 18:36
می گم بابا، چرا گذاشتی مامان رو شهرستان خاک کنن، من دلم تنگ میشه، زود زود می خوامش، هواشو می کنم، میگه دخترم تو که باسوادی، خاک بعد یه مدت بدن رو از بین می بره، تو می خوای مامانت شاد شه دعا کن، خوبی کن، بد نکن. نگاش می کنم، تو دلم می گم بابا بذار دلم خوش باشه، اگه عوامانه س دلخوش کنکه، اینو از من نگیر، مامانمووقتی ازم...
-
دروغ های مشترک
دوشنبه 3 اسفند 1394 18:34
ننویس، نخوانده از برم، نگو، نشنیده از برم، تمام دروغ های مشترکتان را
-
به نام مادرم
دوشنبه 3 اسفند 1394 18:32
من می گریستم و تو آب می شدی، من فریاد می زدم و تو خاموش تر می شدی، تو رفتی و من گریستم و آب شدم و فریاد زدم و خاموش تر شدم.
-
برگشتم
دوشنبه 3 اسفند 1394 00:48
دوستان عزیزم، ببخشید که یه مدت نبودم، یوزرنیم و پسورد رو فراموش کرده بودم، حالا با گوشی هم هستم و بیشتر می خونمتون و بیشتر می نویسم. امید به خدا.
-
بازخورد
سهشنبه 6 بهمن 1394 20:47
بداخلاق نباشید تا مردم شما رو دوست داشته باشن، تا ازشون انرژی بگیرید
-
تشکر
دوشنبه 5 بهمن 1394 23:59
تو بعضی از وبلاگ ها، به جور مودبانه می گه نظر شما پس از تایید نمایش داده خواهد شد، گه آدم پشت لپتاپ می خواد مراتب تشکر رو به جا بیاره.
-
در باب حمالگی
پنجشنبه 1 بهمن 1394 21:20
وقتی می بینید یه نفر یه سریال رو نگاه می کنه جو رو متشنج نکنید که اون شبکه فیلم بهتری داره، بشینید میوه تونو بخورید. با تشکر
-
موندن یا نموندن
پنجشنبه 1 بهمن 1394 19:15
سردرگمم بین رفتن از تهران و یه آب و هوای بهتر، یا موندن تو تهران و نزدیک دوستانم
-
یک بهمن/پدید آمدن
پنجشنبه 1 بهمن 1394 11:03
تاریخ امروز رو نگاه کردم، یک بهمن ماه، عه تولد آقای برادر بزرگس، اون بمونه برای یک ساعت دیگه که می بینمش، اما بریدای عزیز که نمی دونم اسمت چیه، حتی نمی دونم چه شکلی هسی، ولی کلماتت رو کمابیش فهمیدم، در همین حد فهمیدن، در همین حد درک از وجودت، به دنیا اومدنت رو تبریک می گم، شاید بگی دنیا اومدن تبریک نداره، اما دنیا...
-
توضیح یک عبارت مصرفی م
پنجشنبه 1 بهمن 1394 10:50
دکتر قاف، استاد عزیزمون می فرمودن آخونده داشت حرف می زد، گفت امام حسین رفت سمت اسبش، همه گریه کردن، گفت آقا چرا گریه می کنید از کچا که مرثیه س شاید این دفعه خواست بره گردش! حالا برادرزاده ی من از بس صداش می کردیم و بعدش می گفتیم بوس بده، شرطی شده بود و تا می گفتیم شایلی، چشاشو مست می کرد لبا غنچه می اومد، حالا به اون...
-
وبگردی
پنجشنبه 1 بهمن 1394 10:47
خوب من امروز یه شانس دارم، و اینکه به هوای رفتن به جایی زودتر از همیشه از باشگاه برگشتم و بعدش گفتن دیرتر می ریم حالا این وقت کوتاه رو می تونم اینجا و تو وبلاگ های شما باشم، خیلـــــی هم خوب
-
مثل اثر هنری
پنجشنبه 1 بهمن 1394 10:45
فقط بعضی موقع ها نگات می کنم، بقیه وقت ها تماشات می کنم،
-
من و شکوفه امروز ولیعصر
چهارشنبه 30 دی 1394 23:16
کتاب حاج قاسم سلیمانی رو کتابفروشی تو ویترینش گذاشته بود، کتاب محمدرضا پهلوی رو دستفروش تو کتاب های نایابش، ما ولی راه خودمون رو گرفتیم رفتیم.
-
قلب خوبت
چهارشنبه 30 دی 1394 13:39
هیچ کجا، هیچ زمان، فریاد زندگی بی جواب نبوده است. قلب خوب تو جواب فریاد من است... "احمد شاملو"
-
تلنبارگی
سهشنبه 29 دی 1394 23:52
هنوز کسی عادت نکرده منو اینجا بخونه، خوب من عادتتون می دم، این روزا دیگه ول نمی کنم پیزی رو همون اول دلزده و مایوس نمی شم، خوب الان نیاد بخونید، ولی بعدا باید یه دفعه همشو بخونیدا، از الآن بگم. این یه دفعه خوندن منو می بره به یه دفعه نوشتن مشق های مدرسه، تا به گریه و شما بخونید غلط کردن های شب شنبه و صبح نوشتن ادامه ی...
-
در باب برغاله های تپه ی چهارم
سهشنبه 29 دی 1394 23:47
علف باید به دهن بزی شیرین باشه، ولی هیشکی از بزی نپرسید علف چه طعمی داره، شاید ترش باشه و بزی ترش رو دوس داره
-
ما پیرمردها
سهشنبه 29 دی 1394 23:45
خوواننده رو به لینک لینک های مکرر حواله ندید، شاید یکی مثل من بی حوصله باشه، رعایت ما پیرمرد ها رو هم بکنید، البته من که یه دختر خانوم جوونم
-
ضمن...
سهشنبه 29 دی 1394 23:43
ظرف ها تو جاظرفی ان، لباس ها یه گوشه، حرف زدن با بابا، رفتن پیش آقای الف، من ولی دارم وبلاگ می خونم، قدرمو بدونید
-
داشتن
سهشنبه 29 دی 1394 21:50
از میون نداشته هام، تو رو انتخاب کردم، تا هویت بدی به هر چی که دارم
-
ک.تاه و بلند نویسی
سهشنبه 29 دی 1394 21:49
خیلی بده، انقدر تو توعیتر کوتاه نوشتم، نمی تونم بلند بنویس . واقعا اذیت می شم
-
چای و حسادت
سهشنبه 29 دی 1394 13:43
برای خودم و بابام چایی ریختم، چایی رو می خورم و به تو فکر می کنم و این وسط به حس حسادت به هر کی که بهش توجه کنی، از حسادتم می نویسم و روم نمی شه بگم انگار حسادتم آزار دهنده ست.
-
حسادت
سهشنبه 29 دی 1394 13:39
حسودم، حتی به کاگرش که مواظبش بود اتفاقی براش نیفته، گاهی ذهنم گر می گیره که سی و خورده ای نداشتمش و ندیدمش. حسودم حتی به هوایی که احاطه ش می کنه.
-
ضدحال
سهشنبه 29 دی 1394 12:06
خیلی سریع بنویسم امروز چرا بغض کردم و اشکام دراومد تو باشگاه ایروبیک به مربی گفتم من پوستم شل شده، بهم گفت دیگه درست نمی شه باید بری جراحی، گفتم آخه من فقط هفت کیلو کم کردم، و تا حالا چند بار لاغر کردم طوری نشده، گفتم با بدنساززی چی؟ گفت درست نمی شه فقط بهتر می شه بعد صحبت با دوست و شوهر و بابام، فهیمیدم بدنم لاغر شده...
-
این بچه رو تو عکس خیلی دوست دارم. شما هم ببینیدش
دوشنبه 28 دی 1394 21:47
-
دیگری
دوشنبه 28 دی 1394 12:06
پیرامون تنهایی های گروهی، در روابط شهری، یه لحظه هایی این تنهایی ها شکسته می شن و شکاف های مشترکی در این بین ایجاد می شه. حالا این شکاف ها، می تونن لبخند ناگهانی دیگری، بین دنیا دنیا دغدغه ت باشه و یه دلیل بشه برای اینکه حس کنی دنیا هنوز جا برای زیبایی داره. و می تونه خشم سرکوب شده ی مشکلات دیگری باشه که بر سر تو فرود...
-
از تاکسی تا مترو 1
یکشنبه 27 دی 1394 13:08
عقب تاکسی دو تایی نشسته بودیم، راننده تو دل شب دنبال مسافر بود، به پسر جوونی رسیدیم، دایم سر تکون می داد، اومد و جلو نشست، با همون سر تکون دادن به راننده و به ما سلام کرد، ازش کمی ترسیدم، نمی دونستم مشکلش چیه، مسته که هی سر تکون میده یا ...؟، خواست کرایه ش رو حساب کنه، اونجا متوجه شدم نمی تونه صحبت کنه، دلم سوخت، دلم...
-
بازخورد
یکشنبه 27 دی 1394 12:15
خوب من هنوز بازخورد خاصی از وبلاگ جدیدم ندیدم، البته طبیعی هم هس چون روز دوم ایجادشه، اما من می نویسم حتی اگه مخاطب نباشه، تا نوشتن بلندمثل این دو سه سال برام سخت نشه.
-
ویتامین بی، بی روحی
یکشنبه 27 دی 1394 12:13
اگه خسته اید، اگه بی روحید، اگه احساس افسردگی می کنید، یک راست سراغ روانشناس و روانپزشک نرید، یه چکاپ ساده انجام بدید، شاید کمبود ویتامین های گروه بی باعث بروز این حالات در شما شده باشه. پ.ن: به مولتی ویتامین های وطنی اکتفا نکنید، چیز خاصی نداره.