چای و حسادت

برای خودم و بابام چایی ریختم، چایی رو می خورم و به تو فکر می کنم و این وسط به حس حسادت به هر کی که بهش توجه کنی، از حسادتم می نویسم و روم نمی شه بگم انگار حسادتم آزار دهنده ست. 

حسادت

حسودم، حتی به کاگرش که مواظبش بود اتفاقی براش نیفته، گاهی ذهنم گر می گیره که سی و خورده ای نداشتمش و ندیدمش. حسودم حتی به هوایی که احاطه ش می کنه.